<قول مردانه خلبان‌ها در پایگاه هوایی
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 1172
نویسنده : کامران وزیری

«جناب سرگرد، من ننگم می‌آید اول صبح احترام به کسی بگذارم که ایران را فروخته به بیگانه.»

 خلبان آزاده هوشنگ شیروین در ادامه خاطرات خود در سایت جامع آزادگان نوشت: تو شیراز کارم پرواز بود و خواندن کتاب‌های پروازی، ولی شب‌ها تنها بودم و تنهایی مرا وا می‌داشت به فکر کردن. گاهی وقت‌ها تا نصف شب بیدار بودم و فکر می‌کردم. به پدرم و به سختی‌هایی که کشیده بود، به مادرم، به تنهایی‌اش و به این که یک تنه از پس مشکل‌ها بر آمده بود.

 وقتی خسته می‌شدم، عکس‌های هواپیما را از تو کیفم در می‌آوردم، می‌نشستم به تماشا. می‌دانستم از رده خارج شده‌اند، ولی نگاه کردن شان خاطره‌هایم را زنده می‌کرد و به شب‌هایم رنگ می‌داد. با علاقه از آنها نگهداری می‌کردم و مواظب‌شان بودم. بعضی وقت‌ها هم که دلم می‌گرفت، می‌رفتم سر مزار "حافظ" و "سعدی ". با آنها درددل می‌کردم و سبک می‌شدم.

 بهار سال 57 به بوشهر منتقل شدم. رفتنم به بوشهر با تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی بود. در پادگان فرماندۀ فهمیده و جا افتاده‌ای داشتیم. در صحبت‌هایش از هیچ جناحی طرفداری نمی‌کرد، ولی بعد از سخنرانی او آدم‌های ضد اطلاعات می‌آمدند و علیه نهضت و امام حرف می‌زدند.

«کمونیست‌ها می‌خواهند مملکت را بدهند به شوروی.»

 «مردم گول بیگانه‌ها را می‌خورند که از حکومت شاهنشاه عیب و ایراد می‌گیرند.»

 «واپس‌گراها نمی‌گذارند ایران رشد کند و برای خودش قدرتی بشود.»

 یک بار در منزل یکی از دوست‌هایم نوار امام را گوش کردم. از استقلال و لغو کاپیتولاسیون و استقلال صنعتی و فکری می‌گفت. راه جلوی پام روشن شد و خیلی بیشتر سر از اوضاع و احوال در آوردم. حرف‌های امام در دلم نشست. طوری که نوارهای امام را می‌گرفتم و گوش می‌دادم. چند بار لباس شخصی پوشیدم و مخفیانه با دوستانم رفتیم راهپیمایی. «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را از ته دل داد می کشیدیم.

 من خودم را مسلمان واقعی نمی‌دانستم، ولی حرف‌های امام برایم گیرا بود و خوب عطر و بوی انقلاب در پایگاه‌های نیروی هوایی پیچید و جا افتاد. کسی در مراسم صبحگاه حاضر نمی‌شد. در پایگاه‌ها پایه‌های نظام از هم پاشیده بود و کسی زیر بار نمی‌رفت.

 یک روز در گردان پروازی نشسته بودیم و با بچه‌ها صحبت می‌کردیم. فرماندۀ گردان داخل آمد و یکی از افسرها را صدا زد. جلو بقیه پرسید: «جناب سروان. تو مراسم صبحگاه نمی‌بینمتان.»

افسر جوان بلند جواب داد: «جناب سرگرد، من ننگم می‌آید اول صبح احترام به کسی بگذارم که ایران را فروخته به بیگانه.»

چین‌های ریز کنار چشم فرمانده بلندتر و عمیق‌تر شد. صدای خنده پیچید تو سالن. او خودی بود و برای حفظ ظاهر سؤال کرده بود. هرچه می‌گذشت، انقلاب بیشتر ریشه می‌دواند و جان می گرفت. پرسنل پایگاه قرار گذاشتند از پایگاه تا شهر راهپیمایی کنند. خبر رسید به گوش خبر چین‌ها. دستور دادند: «هیچ کس حق همچی کاری را ندارد.»

 بچه‌های پایگاه مردانه پای قول‌شان ایستادند. مردم بوشهر هم آمدند استقبال‌شان و با نیروی هوایی یکی شدند. فردایش یک هوایپمای «سی۱۳۰» ارتش تو فرودگاه نشست زمین. مأمور ساواک و گارد ریختند پایین، همه را جمع کردند تو میدان صبحگاه. یکی از مافوق‌ها رفت پشت بلندگو، بخشنامه‌ای را خواند. کل بخشنامه در همین خلاصه می‌شد: «فریب‌ خورده‌ها و کسانی که این بلوا را راه انداخته‌اند، محکوم به اعدامند.» و بچه‌هایی را که از قبل نشان کرده بودند، گرفتند و بردند. به جرم تحریک و راه انداختن شورش. مدتی گذشت تا فهمیدیم آنها را به خاش تبعید کرده‌اند. چیزی نگذشت که تلاش مردم نتیجه داد و انقلاب پیروز شد. تبعیدی‌ها و زندانی‌ها برگشتند و آفتاب و زندگی رنگ و بوی دیگری پیدا کرد.


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی و اجتماعی , نظامی , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: ارتش مقتدر , نیروهای انقلابی , شجاعت , شهامت و ایثار وشهادت خصیصه اصلی مدافعان حریم ولایت ,



بازدید : 1258
نویسنده : کامران وزیری

تصویر زیر، آرامگاه پوریای ولی - پهلوان نامدار ایرانی - را در شهرستان خوی در شرایطی بسیار نامناسب نشان می‌دهد.

به گزارش ایسنا، پهلوان محمود خوارزمی معروف به پوریای ولی، در میان ورزشکاران ایران نمونه‌ای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است.

سال دقیق ولادت او و مدت عمرش معلوم نیست اما در کتاب‌های مختلف مرگ او را سال ۷۲۲ ه.ق ذکر کرده‌اند و احتمالا در سال ۶۵۳ ه.ق نیز متولد شده است.

پوریای ولی ظاهرا شاعر نیز بوده و علاوه بر رباعیاتی که از وی باقی‌ مانده‌، برخی معتقدند مثنوی کنزالحقایق نیز متعلق به اوست که در سال ۷۰۳ ه.ق سروده شده‌ است.

تصویر زیر را فرهنگ‌نیوز منتشر کرده است.

 

مزار پوریای ولی در خوی

 


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی و اجتماعی , ورزشی , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: پوریای ولی , اسطوره پهلوانی ایران زمین ,



چه کسی «پرشیا» را «ایران» کرد؟
نوشته شده در 9 / 10 / 1392
بازدید : 1182
نویسنده : کامران وزیری
در روز ۶ دی ۱۳۱۳ شمسی دولت ایران طی اعلامیه‌ای رسمی از کشورهای خارجی خواست در مکاتبات رسمی خود از واژه‌های پرشیا، پرس و پرسه به جای واژه ایران استفاده نکنند.
 تاریخ ایرانی می نویسد: تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی پارس یا پرشین می‌شناختند، اما در دوران سلطنت رضاشاه که بحث رجعت به ایران باستان و تاکید بر ایران پیش از اسلام قوت گرفته بود، حلقه‌ای از روشنفکران باستان‌گرا مانند سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و سیدحسن تقی‌زاده در حکومت پهلوی اول با حمایت مستقیم رضاشاه گردهم آمدند که به این منظور اقداماتی را انجام دادند.

سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به «ایران» تغییر یابد. این پیشنهاد در دی ‌ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت. این تصمیم بعد از ۷۶ سال هنوز هم محل مناقشه است. مخالفان این تغییر معتقدند که ایران نمی‌تواند آن بار معنایی، فرهنگی و تمدنی‌ای را که در اصطلاح «پرشیا» نهفته است و غیر ایرانیان از دیرباز با آن آشنایی دارند، منتقل کند. گروهی معتقدند که رضاشاه فقط به دلیل سیاسی برای تثبیت حکومت اقتدارگرایانه خود چنین تصمیمی گرفته است. این دسته از تحلیلگران می‌گویند اصل اقدام را باید متوجه جمعی از نخبگان فرهنگی و سیاسی آن دوره از جمله افراد ذکر شده دانست که در اقتدار حکومت رضاخانی منافع خاص خود را نیز جستجو می‌کردند.

رضاشاه آنقدر به نفیسی اعتماد داشت که وی را مسئول تحصیل و تربیت ولیعهدش (محمدرضا) در دوران تحصیل سوئیس کرد که خاطرات حسین فردوست (دوست و همراه محمدرضا در سوئیس) به خوبی آن را روایت کرده است.

سعید نفیسی در تاریخ 10 دی ماه 1313 در روزنامه اطلاعات یادداشتی نوشت و دلایل و توجیه تاریخی و فرهنگی این انتخاب را با عموم مردم در میان گذاشت. ‌ عنوان این یادداشت «از این پس همه باید کشور ما را بنام ایران بشناسند» بود:

«کسانی که روزنامه‌های هفته گذشته را خوانده‌اند شاید خبر بسیار مهمی را که انتشار یافته بود با کمال سادگی برگزار کرده باشند، خبر این بود که دولت ما به تمام دول بیگانه اخطار کرده است که از این پس در زبان‌های اروپایی نام مملکت ما را باید «ایران» بنویسند.

در میان اروپائیان این کلمه ایران تنها اصطلاح جغرافیایی شده بود و در کتاب‌های جغرافیا دشت وسیعی را که شامل ایران و افغانستان و بلوچستان امروز باشد فلات ایران می‌نامیدند و مملکت ما را به زبان فرانسه «پرس» و به انگلیسی «پرشیا» و به آلمانی «پرزین» و به ایتالیایی «پرسیا» و به روسی «پرسی» می‌گفتند و در سایر زبان‌های اروپایی کلماتی نظیر این چهار کلمه معمول بود.


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی و اجتماعی , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: ادبیات کهن , پرشیا , پارس , ایران!!! ,



بازدید : 1145
نویسنده : کامران وزیری
 میخائیل کالاشنیکُف که بیشتر نامش با تلفظ اشتباه کلاشینکف مشهور شده است در سن ۹۴ سالگی از دنیا رفته است. او مخترع سلاحی است که بیشتر از هر اسلحه دیگری در دنیا باعث مرگ آدم‌ها شده است. هر چند دیگر کمتر کسی است که در دنیا نام کلاشینکف را نشنیده باشد اما هنوز مواردی هست که خیلی‌ها از آن بی‌خبرند.
  
سرلشکری به نام کالاشنیکُف
میخائیل  کالاشنیکُف یا همان کلاشینکف خودمان با وجود آنکه جایزه‌های مختلفی را از مقام‌های مختلف روسیه دریافت کرده اما هیچ وقت پول زیادی از اختراع مشهور خود یعنی همان سلاحAK-47 
به دست نیاورده است. او در هفتاد و پنجمین سالگرد تولدش توسط بوریس یلتسین، رئیس جمهور وقت روسیه به درجه سرلشگری ارتقا یافت.
 
 

:: موضوعات مرتبط: نظامی , بین الملل , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: روسیه , سلاح کلاشینکف , سلاح تاکتیکی ,



بازدید : 1150
نویسنده : کامران وزیری

انتشار اخبار کربلا تأثیر عجیبى در میان مسلمانان گذاشت، اوج مظلومیّت امام حسین(ع) و یارانش و نهایت قساوتى که در شهادت آنان و اسارت خاندان پاکش آشکار شده بود، دودمان بنی‌امیه را به باد داد.

خبرگزاری فارس: ماجرای عجیب هلاکت جمعی از بنی‌امیه

به گزارش  خبرگزاری فارس، ظلم و ستم، به ویژه قتل انسان‌های بی گناهان، هیچگاه زمین نمی‌ماند و ظالم و پیروانش به زودی نتیجه کار خود را در همین دنیا مشاهده می‌کنند و سپس در برزخ و قیامت، عذاب بدتری خواهند داشت. 

از جمله مهمترین ظلم‌ها و جنایت‌های بزرگ تاریخ، ظلم بنی‌امیه نسبت به خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مکان‌ها و زمان‌های مختلف به ویژه در واقعه کربلا بود که پیامدهای مهمی به همراه داشت؛ از جمله باعث قیام‌های خونینی (مانند قیام توابین، قیام مختار و ...) پس از واقعه عاشورا علیه بنی امیه شد.
انتشار اخبار کربلا تأثیر عجیبى در میان مسلمانان گذاشت، اوج مظلومیّت امام حسین علیه‌السلام و یارانش و نهایت قساوتى که در شهادت آنان و اسارت خاندان پاکش آشکار شده بود، سبب نفرت مسلمانان از دستگاه خلافت اموى شد و همین امر، دودمان بنی امیه را به باد داد.
از جمله مسائلی که در تاریخ ثبت شده و مایه عبرت است این است که هنگامى که «عبداللَّه سفّاح» نخستین خلیفه عباسى بر تخت قدرت نشست، در فکر بود که چگونه از سران بنى‌‌‏امیّه انتقام سختى بگیرد.
 
در همین ایّام، سران بنى‌‌‏امیّه که پراکنده شده بودند، به او نامه نوشتند و از او امان خواستند.

:: موضوعات مرتبط: مذهبی , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: عاشورا،کربلا،عظیم ترین فاجعه تاریخ،ظلم بنی امیه،انتقام سخت،یالثارات الحسین ,



بازدید : 1293
نویسنده : کامران وزیری

 

 به گزارش ایسنا، به نقل از جماران، حضرت آیت الله دکتر مفتح در ساعت ۹ صبح روز سه شنبه ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در حیاط خلوت دانشکده الهیات دانشگاه تهران با شلیک چند گلوله از سوی کمال یاسینی یکی از اعضای گروهک فرقان بشدت زخمی شد و معالجات در بیمارستان اثری نبخشید. ایشان حدود ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز به شهادت رسید.

 

شهید مفتح

:: موضوعات مرتبط: حوادث , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: منادی وحدت حوزه ودانشگاه ، شهید مفتح ,



بازدید : 1259
نویسنده : کامران وزیری

دکتر مصدق در وصیت‌نامه‌اش ضمن توصیه‌هایی به بازماندگان و تعیین محل دفن خود، برخی مسائل مالی‌اش را نیز مورد اشاره قرار داده است.

به گزارش ایسنا به نقل از نامه‌نیوز، متن کامل وصیت‌نامه دکتر محمد مصدق به شرح زیر است:‏

«1- وصیت می‌کنم که فقط فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازه من تشییع کنند و مرا در محلی که شهدای ۳۰ تیر مدفونند، ‏دفن نمایند.

2- بدون سند رسمی یا نوشته به خط و امضای خود به کسی مدیون نیستم.

3- ‏نظر به اینکه طبق اسناد رسمی ثبت‌شده در دفتر اسناد رسمی شماره ۳۹ تهران، منافع دو سال از خانه‌ها و مستغلاتی که ‏به فرزندان خود بخشیده‌ام پس از مرگ تعلق به اینجانب دارد به شرح ذیل:‏

الف - منافع خانه واقع در کوچه ازهری ملک خانم ضیاء اشرف بیات مصدق سند شماره ۴۲۱۵۶ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)‏

ب - منافع چهاردانگ از خانه‌هایی که در آن سکونت داشتم، ملک آقای مهندس احمد مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۷ (۲۹ اسفند ‏‏۱۳۲۹)‏

ج - منافع خانه مسکونی همسر عزیزم، ملک آقای دکتر غلامحسین مصدق سند شماره ۴۲۱۵۸ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)‏ حق‌الارض عمارت دو اشکوبه و دو گاراژ، ملک دکتر غلامحسین مصدق، سند شماره ۴۲۱۵۹ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹) که در سال ‏به یکصد و بیست هزار ریال (دوازده هزار و تومان قطع شده)‏

د - مستغلات واقع در خیابان ناصرخسرو، ملک‌بانو منصوره متین‌دفتری، سند شماره ۴۲۱۶۰ (۲۹ اسفند ۱۳۲۹)‏ از بابت منافع سال اول مبلغی که در صورت جداگانه به خط اینجانب تنظیم شده به اشخاص مفصله در آن صورت بپردازند و ‏هر چه باقی‌ماند، برای نماز و روزه و حج اینجانب به کار برند و از عواید سال دوم قطعه زمینی که برای باشگاه دانشجویان ‏دانشگاه تهران مناسب باشد، با نظر نماینده آقایان مزبور خریداری شود و چنانچه آقایان دانشجویان قطعه زمینی در اختیار ‏داشته باشند، مبلغ مزبور را به نماینده یا نمایندگان قانونی آقایان دانشجویان تحویل دهند که آنها خود مبلغ مزبور را صرف ‏تعمیر ساختمان جدید آن بنمایند.

چنانچه وصیت‌نامه دیگری از نوشتجات غارت‌ شده یا در خانه نزد دیگران است از درجه ‏اعتبار ساقط است.

احمدآباد، ۲۰ آذرماه هزار و سیصد و چهل و چهار هجری شمسی

دکتر محمد مصدق

* در 14 اسفند 1344 که دفترچه یومیه نوشتجات خود را دیدم ملاحظه شد که طبق سند رسمی تنظیمی در دفتر اسناد رسمی شماره 39 منافع خانه واقع در کوچه ازهری را به خانم ضیاء اشرف بیات مصدق بخشیده‌ام و طبق نوشته مورخ 3 تیرماه 1338 به آقای مجید بیات وکالت داده‌ام دفتر اسناد رسمی را امضا نماید بنابراین پرداخت وجه دو سال بعد از حیاتم مربوط به میل و استطاعتی است که خانم ضیاء اشرف داشته باشد. به طور خلاصه می‌تواند تمام یا قسمتی و یا هیچ پرداخت نکند.

 

وصیت‌نامه دکتر مصدق

:: موضوعات مرتبط: فرهنگی و اجتماعی , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: دکتر مصدق , پرچمدار عدالت طلبی ,



سرنوشت دوستان و دشمنان میرزا
نوشته شده در 11 / 9 / 1392
بازدید : 1252
نویسنده : کامران وزیری
میرزا به پرند‌ه‌ای شکسته‌بال می‌مانست که امید پروازش را از دست نداد. یاران غریبانه تنهایش گذاشتند. تنها همراهش ولگا آلمانی بود که همراه با میرزا در جنگل گیلان یخ زد و درگذشت.
خبرگزاری فارس: سرنوشت دوستان و دشمنان میرزا  

خبرگزاری فارس، رحمت رمضانی: سرمای جنگل میرزا را از پای درنیاورد سرمای دوستان ایرانی و دیرین خون میرزا را خشک کرده بود.

در آخرین لحظات زندگی نگاه میرزا به دوردست بود و به شمع درونش می‌اندیشید که چه آفتابی خواهد شد و دست در دست تنها یار خارجی‌اش ولگا داشت. چه سرنوشت تلخی که در وطن غریب باشی. تنها یاری که تا مرز شهادت آمد یک آلمانی بود. اما امید میرزا به پرند‌ه‌ای شکسته بال می‌مانست که امید پروازش را از دست نداد. در دی ماه طلیعه قرن بیستم در جنگل گیلان یخ زدند و ایستاده به شهادت رسیدند و بدن یخ‌زده‌اش را یار دیرینش و دشمن امروزش با تبر خیانت قطع و برای رضا‌خان فرستاد.


:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: ایران مقتدر , گیلان , سردار جنگل , میرزا کوچک خان , آزادی خواه بی ادعا ,



بازدید : 1209
نویسنده : کامران وزیری

میرزا کوچک خان جنگلی، پیش از آنکه در 11آذرماه 92سال قبل کشته شود و دربار رضاخان با سر بریده او عکس بگیرند، به خانه مراجعت کرد تا برای آخرین بار همسرش را ملاقات کند.

مجله مهر: جريان آخرين ديدار ميرزا و همسرش را ابراهيم فخرايى در کتاب سردار جنگل، از قول يكى از نزديكان ميرزا که در خانه میرزا حضور داشت این طور روایت می کند:

اوضاع مان از همه جهات مغشوش و نا معلوم است. خطر از همه سو احاطه مان نموده و در معرض طوفان حوادث قرار گرفته ایم. جریانات آینده بقدر کفایت مبهم و تاریک به نظر می رسد و امکان این هست که باز تاریک تر شود و تو گناهی نداری جز اینکه همسر من هستی و سزاوار نیست بی سرپرست و بلاتکلیف بمانی و زندگی ات سیاه و تباه شود یا خدای نکرده در معرض خطر قرار بگیرد. در حقیقت حیف است که هنوز از گلستان زندگی گلی نچیده دچار خزان حوادث شوی و از طراوت و جوانی ات بی بهره بمانی در حالی که (طلاق) حلال همه ی این مشکلات است و تو بعد از طلاق به حکم شرع و عرف مجاز خواهی بود شالوده نوینی را برای زندگی آینده ات بریزی.

سر بریده و یخ زده میرزا کوچک خان در دربار رضاشاه


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی و اجتماعی , تاریخی , ,
:: برچسب‌ها: سردارگیلان , نامدار ایران , کوچک جنگلی , خارچشم میرپنج قلدرپهلوی ,



بازدید : 1183
نویسنده : کامران وزیری
در دنیای سیاست چمدان‌ها و کیف‌ها فقط ابزار مسافرت نیستند. آن ها فقط اسناد محرمانه حمل نمی کنند؛ آن ها حرف و حدیث و رمز و راز با خود حمل می کنند.
 

مجله مهر: در جریان مذاکرات ژنو از باز کیف معروف مقامات بریتانیا در معرض دید رسانه ها قرار گرفت. چند روز قبل تر ماجرای کیفی که یکی از محافظان سید حسن نصرالله در دست داشت، مورد توجه رسانه ها قرار گرفته بود.


:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,